پرخاشگری انسان

پرخاشگری عمل آگاهانه ای است که با هدف وارد آوردن صدمه و رنج جسمانی یا روانی انجام می گیرد و ممکن است بدنی یا کلامی باشد. پرخاشگری ممکن است در رسیدن به هدف، موفق بشود یا نشود.
پرخاشگری به دو صورت وجود دارد:
۱- پرخاشگری خصمانه: پرخاشگری خصمانه، عملی پرخاشگرانه است که از احساس خشم ناشی می شود و هدف آن، درد و رنج است.
 ۲- پرخاشگری وسیله ای: در پرخاشگری وسیله ای، قصد و نیت آسیب رساندن به شخص دیگر وجود دارد لیکن آسیب رسانی به عنوان وسیله ای برای رسیدن به هدفی غیر از ایجاد درد و رنج صورت می گیرد.
مثلا در بازی فوتبال حرفه ای، بازیکن دفاع معمولا هر کاری انجام می دهند تا مهاجم تیم مخالف را ناکام گذارد و مانع حرکت حامل توپ شود.
بر اساس نظریه فروید، انسان با غریزه ای زاده می شود که فروید آن را «غریزۀ زندگی» می نامد. همچنین انسان غریزه ای به همان اندازه نیرومند دارد به نام «غریزه مرگ». این سائق غریزی میل به مرگ، به اعمال پرخاشگرانه منجر می شود. علاوه بر این، فروید بر این اعتقاد بود که نیروی پرخاشگرانه باید به گونه ای برون ریزی شود و گرنه، انباشته می شود و به بیماری منتهی می شود. این مفهوم فروید را می توان به بهترین وجه، به «نظریة هیدرولیک» تشبیه کرد؛ یعنی همان طور که فشار آب در ظرف به تدریج بالا می رود، اگر نیروی پرخاشگرانه کم کم از بین نرود، نوعی انفجار به وقوع می پیوندد. گر چه به احتمال قریب به یقین، عنصری غریزی از پرخاشگری در افراد بشر وجود دارد، لیکن به طور کامل فواید پرخاشگری به این شرح می باشد:
 ۱- بقای اصلح: پرخاشگری از نظر تکامل دارای اهمیتی فوق العاده است؛ زیرا به حیوانات جوان امکان می دهد که از وجود قوی ترین و خردمند ترین والدین برخوردار باشند و این امر، امکان وجود بهترین رهبر را برای گروه فراهم می کند. با این وجود، رفتار ناشی از تشریک مساعی و تعاون هم، برای بسیاری از حیوانات ارزش حیاتی دارد.
یک نمونه از این نوع رفتار، نوع دوستی» است. نوع دوستی، هر عملی است که به دیگری سود برساند، لیکن برای یاری کننده نفعی در بر نداشته باشد و اغلب مستلزم نوعی هزینه شخصی نیز برای او باشد. همچنین، پرخاشگری انسان، هنگامی که مردم به نحو فزاینده ای نگران مالکیت و حفظ مایملک خود بوده اند، چهره نشان داده است.
 ۲- «پالایش هیجانی»: «پالایش هیجانی»، یعنی رها ساختن انرژی پرخاشگری است. برخی از راه های پالایش نیروی پرخاشگرانه، شامل این موارد می شوند: الف – صرف نیروی پرخاشگرانه در فعالیت های بدنی که از لحاظ اجتماعی قابل قبول هستند، مانند فوتبال یا هاکی، نشان داده است که این امر، نه تنها رفتار پرخاشگرانه را کاهش نمی دهد، بلکه موقتا موجب افزایش آن می شود. ب- اشتغال به پرخاشگری خیالی مانند خیالی پردازی درباره کتک زدن کسی یا نوشتن داستانی خشونت آمیز نشان داده است که خیالپردازی در مورد پرخاشگری، احساس بهتری به افراد می دهد و حتی می تواند منجر به کاهش موقتی پرخاشگری شود.
 3- اعمال پرخاشگری مستقیم مانند حمله کردن به فردی یا ناسزا گفتن به فردی و… نشان داده است که ارتکاب به یک عمل پرخاشگری آشکار علیه دیگری، احساسات فرد را نسبت به فرد دیگر تغییر می دهند، احساسات منفی فرد را نسبت به هدف پرخاشگری افزایش می دهد و بنابر این، احتمال پرخاشگری فرد را در آینده نسبت به فرد دیگر، بالا می برد. علت این امر، به کار افتادن فرایندهای شناختی با هدف توجيه عمل پرخاشگرانه به هنگام آسیب رسانی فردی به فرد دیگر می باشد. این فرآیند، زیربنای پدیده «نکوهش قربانی» است. نکوهش قربانی به معنای مجاب شدن فرد به این نکته است که قربانی، سزاوار بلایی است که بر سرش آمده است.
این موضوع به خصوص هنگامی صحت دارد که قربانی، در ماجرای پرخاشگری، بیگناه باشد. همچنین ابراز پرخاشگری در مواردی که قربانی بی گناه نبوده است نشان داده است که اغلب، بیش از حد تلافی صورت می پذیرد. اما اگر تلافی جویی در حد منصفانه ای باشد، می تواند نیاز به پرخاشگری بیشتر را کاهش دهد.
 علل پرخاشگری به این شرح می باشد:
 ۱- علل عصب شناختی: ناحیه ای در مغز وجود دارد به نام بادامه، که در افراد بشر و دیگر حیوانات پست تر، با رفتارهای پرخاشگرانه ارتباط دارد. هرگاه این ناحیه را به صورت الکتریکی تحریک کنند، موجودات رام و سربراه، خشن و ستیزه جو می شوند. به همین ترتیب، هنگامی که از فعالیت عصبی این ناحیه جلوگیری شود، موجودات ستیزه جو، سربراہ می شوند. لیکن باید توجه داشت که حتی در اینجا نیز انعطاف پذیری وجود دارد: عوامل اجتماعی، حتی در حیوانات پست تر از انسان، می توانند تأثیر ساز و کارهای عصبی را کاهش می دهند. مثلا هنگامی که بادام، مغز یک میمون نر در حضور میمون های دیگری که از او کمتر تسلط دارند، تحریک شود، به میمون های دیگر حمله ور می شد، لیکن اگر بادامه میمون، در حضور میمون هایی تحریک شود که بیشتر از او تسلط دارند، او به آنها حمله نخواهد کرد، بلکه در عوض، پا به فرار خواهد گذاشت.
 ۲- تستوسترون: برخی از مواد شیمیایی بر پرخاشگری تأثیر دارند. مثلا تزریق تستوسترون، که یک هورمون جنس نر است، پرخاشگری را در حیوانات افزایش می دهد. همچنین رفتار پرخاشگرانه، ترشح تستوسترون را افزایش می دهد. بر اساس این موضوع، مقایسه میزان پرخاشگری در بین زنان و مردان نشان داده است که پرخاشگری در میان زنان نسبت به مردان،  کمتر متداول است. همچنین وقتی زنان مرتکب اعمال پرخاشگرانه می شوند، بیشتر از مردان، تمایل به احساس گناه یا اضطراب دارند. علاوه بر این، گرچه در درون یک فرهنگ خاص، مردان شواهد پایدارتری در بالاتر بودن سطح پرخاشگری در مقایسه با زنان نشان می دهند، خود فرهنگ هم نقشی عمده ایفا می کند. مثلا زنان استرالیا و زلاندنو، بیش از مردان سوئدی و کره ای، شواهدی از پرخاشگری نشان داده اند.
 ۳- الكل: الكل به عنوان یک پاد بازدارنده عمل می کند. این بدین معناست که الكل باعث می شود بازداری های اجتماعی فرد کاهش یابند، و فرد بی احتیاط تر از مواقع معمولی رفتار کند. بنابر این، تحث تأثير الكل غالبا، تمایلات اولیه شخص بیدار می شوند، به طوری که افراد مستعد محبت، با محبت تر و افراد مستعد خشونت، پرخاشگرتر می شوند. به همین ترتیب، افرادی که پس از مصرف الکل، تحت فشار اجتماعی برای پرخاشگری قرار می گیرند، یا ناکام یا تحریک می شوند، قیود و بازداری های کمتری علیه ارتکاب اعمال خشونت آمیز احساس می کنند.
 ۴- درد و ناراحتی: درد و ناراحتی، پیش درآمدهای پرخاشگری هستند. اگر موجودی درد و رنج احساس کند و نتواند و از صحنه فرار کند، تقریبا ناگزیر، دست به حمله می زند. به همین ترتیب، سایر اشکال ناراحتی بدنی، از قبیل گرما، رطوبت هوا، آلودگی هوا و بوی نامطبوع، ممکن است آستانه رفتار پرخاشگرانه را پایین آورند. بر این اساس، کاملا اثبات شده است که هر چه روز گرم تر باشد، احتمال اینکه جرائم خشونت آمیز روی دهد بیشتر است.
 ۵- ناکامی: مهم ترین عامل در ایجاد پرخاشگری از میان همه موقعیت های ملال انگیز، «ناکامی» است. ناکامی، به معنای درک فرد در باره اینکه از رسیدن به هدف بازمانده است، می باشد. پرخاشگری هنگامی که هدف نزدیک است و در راه پیشرفت فرد به سوی آن، مانعی ایجاد می شود، افزایش می یابد. همچنین هنگامی که مانع ایجاد شده، غیر منتظره باشد یا وقتی که نامشروع به نظر رسد، باز هم ناکامی افزایش می یابد. علاوه بر این، ناکامی، اصولا نتیجه محرومیت مطلق نیست، بلکه زاده «محرومیت نسبی» است.
محرومیت نسبی، ادراک این نکته است که فرد کمتر از حد استحقاق خود، از امتیازی برخوردار است؛ کمتر از آنچه که انتظار می رود نصیبش شده است، یا کمتر از مردمان مشابه، به فرد رسیده است. مثلا افرادی که اصلا دسترسی به امکانات رفاهی و تحصیلی را ندارند، ناکام نمی شوند. اما کسانی که نسبت به بقیه افراد، دسترسی کمتری به امکانات رفاهی و تحصیلی را دارند، ناکام می شوند. به هر حال، تا هنگامی که امید برآورده نشده ای وجود دارد، ناکامی هایی هم وجود خواهند داشت که می توانند به پرخاشگری منجر شوند

 

موسسه عصر امید زندگی

مشاوره خانواده

مشاوره روانشناسی

مشاوره تحصیلی

021-77911005
09104560830

نارمک خ ۴۶ متری شرقی روبروی بیمارستان انصاری ساختمان ۳۸۴ واحد